عصر جدید فرگشت انسان: وقتی تکامل فرهنگی، تکامل ژنتیکی را پشت سر می‌گذارد

سه‌شنبه 1 مهر 1404 - 17:00
مطالعه 4 دقیقه
فرگشت فرهنگی انسان به مثابه یک ابرسازواره
تصویر مشهور تکامل انسان، پایان داستان ما نیست. پژوهشی تازه نشان می‌دهد که فرگشت وارد مرحله‌ای جدید شده و فرهنگ، نیروی محرک اصلی آن است.
تبلیغات

مشکل اصلی تصویر مشهور «راهپیمایی تکامل» که بارها برای نشان دادن مسیر فرگشت گونه‌ی انسان به کار رفته، این است که پایان دارد. این تصویر القا می‌کند که تکامل انسان از مرحله‌ای میمون‌وار آغاز شده و در ما به پایان رسیده است؛ گویی ما نقطه‌ی پایانی این مسیر هستیم.

چنین برداشتی هرچند شاعرانه، نادرست است. تکامل هیچ هدف نهایی ندارد و هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم اکنون در اوج مسیر تکاملی خود قرار گرفته‌ایم. پژوهشی تازه از دانشگاه مین، نشان می‌دهد که ممکن است درست در میانه‌ی یک تغییر بزرگ تکاملی باشیم؛ تحولی که کاملاً متفاوت از هر آن چیزی است که تاکنون تجربه کرده‌ایم.

به‌گزارش آی‌اف‌ال‌ساینس، تیم ورینگ، دانشیار اقتصاد و پایداری در دانشگاه مین، در بیانیه‌ای می‌گوید: «انگار تکامل انسان وارد مرحله‌ای تازه شده؛ حالا فرهنگ نقشی روزبه‌روز مهم‌تر پیدا کرده و با سرعتی شگفت‌انگیز در حال گسترش است.»

مسیر زندگی

داستان زندگی همواره از تغییرات کوچک و دگرگونی‌های بزرگ تشکیل شده است. جهش از یک موجود تک‌یاخته‌ای به موجودی چندیاخته‌ای شاید روی کاغذ چندان چشمگیر نباشد، اما از نظر فلسفی جهشی عظیم به شمار می‌رود که مسیر را برای پیدایش حیات پیچیده‌تر هموار کرد. نمونه‌ای مشابه در اواخر دوره‌ی ژوراسیک، با ظهور گونه‌های فرااجتماعی رخ داد که همان الگوی فرابنیادین اجتماعی مشاهده‌شده در مورچه‌ها و موریانه‌هاست. در چنین موجوداتی، فرد اهمیت کمتری از کلنی دارد و کلنی همچون یک «ابر‌سازواره» با خواسته‌ها، نیازها و نوعی هوشمندی جمعی عمل می‌کند.

موش حفار برهنه نیز نمونه‌ای کلاسیک از پستانداری است که در کلنی زندگی می‌کند و نمونه‌ای از بروز الگوی فرااجتماعی در میان پستانداران است. اما این‌که بتوان چنین رفتاری را به انسان نسبت داد، دهه‌هاست که مورد بحث پژوهشگران بوده است.

انسان‌ها در حال تحول از موجودات ژنتیکی فردی به گروه‌های فرهنگی هستند

از نگاه ورینگ و همکارش زاکری وود، پاسخ در میانه قرار دارد. آن‌ها معتقدند انسان الزاماً موجودی فرابنیادین نیست، اما در این مسیر قرار گرفته است. ورینگ پس از انتشار مقاله‌ای در همین زمینه در سال ۲۰۲۱، توضیح داد: «در بلندمدت، ما بر این باوریم که انسان‌ها در حال تحول از موجودات ژنتیکی فردی به گروه‌های فرهنگی هستند که مانند ابر‌سازواره‌ها عمل می‌کنند؛ مشابه کلنی مورچه‌ها یا کندوی زنبورها.»

دنیاگیری کرونا، نمونه‌ای روشن از چنین الگویی در انسان‌ها بود. در بیشتر کشورها، مردم نه به‌عنوان میلیون‌ها فرد جداگانه، بلکه همچون یک جامعه واکنش نشان دادند؛ مانند یک «سیستم ایمنی ملی» که هدفش حفاظت از کل اجتماع در برابر بیماری بود. ورینگ یادآور می‌شود: «استعاره جامعه به‌مثابه موجود زنده، چندان استعاری هم نیست. این بینش می‌تواند به ما کمک کند بهتر بفهمیم چگونه افراد می‌توانند در یک نظام منسجم و متقابل سودمند جای گیرند.»

گونه تغییرپذیر

تحول احتمالی انسان به سمت رفتاری فرابنیادین، نتیجه‌ی میلیون‌ها سال تکامل است. به نظر می‌رسد این مسیر از زمان گسترش کشاورزی آغاز شد؛ زمانی که جوامع انسانی به‌تدریج نیرومندتر و خودکفاتر شدند و شرایطی فراهم آوردند که به افراد امکان می‌داد پیشرفت‌هایی ایجاد کنند که از کل جامعه حفاظت می‌کرد. ورینگ توضیح داد: «سازمان فرهنگی گروه‌ها را همکارتر و کارآمدتر می‌کند. و گروه‌های بزرگ‌تر و توانمندتر از طریق تغییرات فرهنگی سریع‌تر سازگار می‌شوند. این سیستم پشتیبانی متقابل، شتاب گرفته است.»

شواهد تاریخی نیز از این موضوع پشتیبانی می‌کند. ده هزار سال پیش، جوامع با کشت انبوه محصولات خود را حفظ می‌کردند که این کار سلامت و طول عمر افراد را افزایش می‌داد و شانس مشارکت آن‌ها در فعالیت‌های جمعی را بالا می‌برد. دو هزار سال پیش، زیرساخت‌هایی مانند جاده‌ها، قنات‌ها و سرویس‌های بهداشتی عمومی شکل گرفته بود. دویست سال پیش، جوامع به اندازه کافی پیچیده و پیشرفته بودند که نخستین واکسن‌ها را بسازند و با افزایش طول عمر، میلیون‌ها انسان را از بیماری‌هایی چون آبله نجات دهند.

امروزه، فناوری ویرایش ژن شخصی‌سازی‌شده قادر است نوزادان را از بیماری‌های ژنتیکی نجات دهد؛ بیماری‌هایی که در هر دوره‌ی تاریخی دیگر در همان روزهای نخست زندگی مرگبار بودند. هر یک از این دستاوردها نتیجه‌ی تکامل فرهنگی است، نه ژنتیکی و بر پایه‌ی دانش و نوآوری‌های پیشین بنا شده‌اند. آینده در چند دهه بعد نیز می‌تواند دگرگونی‌های مشابهی به همراه داشته باشد. زاکری وود، پژوهشگر بوم‌شناسی و علوم محیط‌زیست در دانشگاه مین، می‌گوید تکامل فرهنگی، تکامل ژنتیکی را می‌بلعد. فاصله‌ی میان این دو حتی قابل مقایسه نیست.

فرآیند بی‌طرف

نقش فرهنگ در تکامل انسان به‌قدری عظیم است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. جوامع امروز به اندازه‌ای پیشرفته‌اند که پیشاپیش مشکلات ژنتیکی را رفع کنند. بیش از سه‌چهارم انسان‌ها از عینک برای اصلاح دید استفاده می‌کنند و حدود یک‌سوم زایمان‌ها در آمریکا به روش سزارین انجام می‌شود. هر دوی این موارد پاسخ‌هایی به مشکلاتی هستند که در شرایط «طبیعی» یا ناتوان‌کننده یا حتی مرگبار بودند. ورینگ توضیح می‌دهد:

وقتی مهارت‌ها، نهادها یا فناوری‌های سودمند را از یکدیگر یاد می‌گیریم، در واقع میراثی از شیوه‌های فرهنگی سازگار را به ارث می‌بریم. شواهد نشان می‌دهد فرهنگ مشکلات را بسیار سریع‌تر از تکامل ژنتیکی حل می‌کند. این یعنی گونه ما در میانه‌ی گذار تکاملی بزر قرار دارد. از خود بپرسید چه چیزی بیشتر بر سرنوشت فردی شما اثر دارد: ژن‌هایی که با آن‌ها به دنیا آمده‌اید یا کشوری که در آن زندگی می‌کنید؟ امروز رفاه شما کمتر و کمتر به زیست‌شناسی فردی‌تان و بیشتر و بیشتر به نظام‌های فرهنگی پیرامون‌تان وابسته است؛ جامعه، ملت و فناوری‌هایی که شما را در بر گرفته‌اند.

نتیجه‌گیری عجیب و در عین حال دلگرم‌کننده، نشان می‌دهد که داستان بشریت در اصل داستان گرد‌هم‌آمدن برای حل بزرگ‌ترین مشکلات است. اما روی تاریکی نیز وجود دارد. وود یادآوری می‌کند تکامل می‌تواند هم راه‌حل‌های خوب بسازد و هم نتایج بی‌رحمانه ایجاد کند. بنابراین، تکامل فرهنگی نباید با پیشرفت یا برتری اخلاقی اشتباه گرفته شود. او می‌افزاید: «ما نمی‌گوییم جوامعی که ثروت یا فناوری بیشتری دارند ذاتاً بهتر از دیگران هستند. باور ما این است که پژوهش تازه می‌تواند به کل گونه‌ی ما کمک کند تا از خشن‌ترین بخش‌های تکامل دور شود.

البته، فرضیه‌ی مطرح‌شده باید آزمون‌پذیر باشد و این همان چیزی است که پژوهشگران قصد دارند دنبال کنند. آن‌ها در حال ساخت مدل‌های ریاضی و رایانه‌ای این فرآیند هستند و امیدوارند به‌زودی بتوانند سرعت گذار انسان از گونه‌ای که عمدتاً تحت‌تأثیر ژنتیک است، به گونه‌ای که فرهنگ و اجتماع آن را هدایت می‌کند، اندازه‌گیری کنند. ورینگ نتیجه‌گیری می‌کند: «اگر میراث فرهنگی همچنان نقش غالب داشته باشد، سرنوشت ما به‌عنوان افراد و آینده‌ی گونه ما بیش‌از‌پیش به قدرت و سازگاری جوامع‌مان وابسته خواهد شد.»

پژوهش در نشریه BioScience منتشر شده است.

نظرات